به وبلاگ من خوش آمدید
بازاریاب ناشی 1
باران عشق 1
سحر جون 1
عشق فقط یک کلمه است اما ... 1
پرنسس 1
نوشته های جالب دخترک 1
جان من بیا 1
دانستنیها 1
اسطوره های رئال 1
خودمونی 1
اگه عاشقی 1
wwe 1
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیبا است . و آدرس jahanbanoo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 146
بازدید کل : 44652
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



parsskin go Up

كد عكس تصادفی


کد شمارش معکوس سال نو

آيکـُن هاي ِ دختره

دریافت کد بستن راست کلیک در وبلاگ


این ماجرا در خط هوایی TAM اتفاق افتاد

یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید

و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد

مهماندار از او پرسید “مشکل چیه خانوم؟”

زن سفید پوست گفت:
“نمی توانی ببینی؟به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است
من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!”

مهماندار گفت: “خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند،
اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه”

مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: “خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم”

و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: “ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست.”

و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت:

“قربان این به ای معنی است که شما می توانید کیف اتان را بردارید
و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید…”

تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند. 



+ نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:6 PM توسط ماندانا |

دارم با دوستام راه میرم پام پیچ خورد،خوردم زمین. میگه کمک می‌خوای؟میگم پـَـ نه پـَـ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم، بریییید برییییییید!!

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

بابام از اداره زنگ زده خونه بعداز کلی احوال پرسی میگه پسرم خودتی؟ میگم: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره ۱،برای اطلاع از موجودی حساب شماره ۲٫
گفت زهر مار و قطع کرد .دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق.گفت اگه یه بار دیگه بگی پَــــ نَ پَـــــ دیگه تو این خونه نمیخوابی….گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا؟گفت پَـــ نَ پَــــ خونه رو عوض میکنم

تو خیابون بودیم میگم آخی ببین ماشین زده بهش بیچاره مرده کفن کشیدن روش… میگه واقعا مرده؟ میگم پَ نه پَ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره.

شمع های ماشینم سوخته,رفتم تعمیرگاه…میپرسه عوضشون کنم؟؟
پـَـَـ نَ پـَـَــ فوتشون کن تا صد سال زنده باشی

گرگه می ره در خونه شنگول و منگول، در میزنه
بچه ها می گن: مامان تویی
گرگه میگه: پ ن پ سروان احمدی مقدم هستم از نیروی انتظامی، اومدیم دیشاتون رو جمع کنیم 



+ نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 7:56 PM توسط ماندانا |

ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف تون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ……. تومن!
ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!
ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵!

ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰
ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!
ضد حال یعنی بری عروسی خانمها و اقایون جدا باشن!
ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای………مامان بیاد تو!
ضدحال یعنی نفر ۱۱کنکور شدن!

ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف!
ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!
ضدحال یعنی عشق یه طرفه!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!
ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا کنه!
ضدحال یعنی یک قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!
ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری!
ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه 



+ نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 7:40 PM توسط ماندانا |

آلن پينکرتون موسس آژانس کارآگاهي آمريکا( 1819، 1884) هنگام نرمش صبحگاهي به زمين خورد و

زبانش لاي دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقارياي ناشي از اين زخم درگذشت.


آيزادورا دانکن رقاص آمريکايي ( 1878، 1927) هنگامي که در اتومبيل بود، شال گردن بلندش به چرخ

عقب اتومبيل گير کرد و گردنش شکست و خفه شد.

الکساندرپادشاه يونان(۱۸93 192۱) يک ميمون خانگي گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

تامس آت وي نمايشنامه نويس انگليسي (1652، 1685) مرد فقيري بود. به دنبال روزها گرسنگي

سرانجام يک مقدار گوشت خريد و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گيرش شد و خفه اش کرد

جان وينسون ماجرا جوي بريتانیا( 1557، 1629) وي در 72 سالگي از اسب به زمين افتاد و ميخي

وارونه بر زمين افتاده بود، در سرش فرو رفت.

جيمز داگلاس ارل مورتون (1525،1581) بوسيله دستگاهي شبيه گيوتين که خودش آن را به

اسکاتلنديها معرفي کرده بود، سر بريده شد.

رودولفوني يروژنرال مکزيکي ( 1880، 1917) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگيني طلاهايي که

به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

زئوکسيس نقاش يونان ( قرن پنجم ق.م) به تصويري که از يک ساحره پير کشيده بود آنقدر خنديد که

يکي از رگ هايش پاره شد و مرد!

فرانسيس بيکن (1561،1626) براثر گرفتاري در يک سرماي ناگهاني درگذشت.

کلاديوس اول امپراتور روم( 54 ب م. 10 ق.م) با يک پر آغشته به سم خفه شد.

لنگي کاليرکلکسيونر آمريکايي ( 1886،1947) در خانه خود و در تله اي مهلک درگذشت. تله را براي

دستگيري دزدان کار گذاشته بود.

هنري اول پادشاه انگليسي(1068،1135) در اثر افراط در خوردن مارماهي دچار ناراحتي روده شد و مرد.

يوسف اشماعيلو کشتي گير ترک بر اثر سنگيني طلاهايي که به کمرش بسته بود در دريا غرق شد.

چون نتوانست به راحتي شنا کند 



+ نوشته شده در یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:,ساعت 3:55 PM توسط ماندانا |

قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !
تقلب چیست؟یک سری اعمال ننگین
در صورت این کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد نوع خاصي از هلو برو تو گلو
شب امتحان: شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند شب ر ق ص و پایکوبی کلمات جزوه و کتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان
دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو
خانواده دانشجویان : بینوایان
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
اولین امتحان : جدال با سرنوشت
مراقبین امتحان : سایه عقاب
تقلب : عملیات سری
روز دریافت کارنامه : روز واقعه
اعتراض دانشجو : بایکوت
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
آینده تحصیل کرده : دست فروش(البته اين برا رشته ما نيستاون يكي رشته ها رو ميگم.)
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
استاد راهنما : گمشده
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ
کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثناي دانشگاههاي علوم پزشكي)
اتوماسيون تغذيه : آژانس شیشه ای
التماس برای نمره : اشک کوسه
سوار شدن به اتوبوس : یورش
ترم آخر : بوی خوش زندگی
تسویه حساب : خط پایان
عمر دانشجو : بر باد رفته
مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت 



+ نوشته شده در شنبه 8 بهمن 1390برچسب:,ساعت 2:27 PM توسط ماندانا |

لطفا فقط آقایون نظر بدن!!



با توجه به اینکه جمله زیر از دکتر علی شریعتی هست

خواهشا صادقانه جواب بدین که چقدر این جمله رو قبول دارین؟؟؟

(اینو دیگه یه خانم نگفته که جبهه بگیرین!!)



مردان در صید عشق به وسعت نامتناهی نامردند

گدایی عشق می کنند تا مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند...

اما همین که مطمئن شدند ,

مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند... 



+ نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:24 PM توسط ماندانا |

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات
به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن . . .
.
.
.
سلامتی اونایی که
درد دل همه رو گوش میدن
اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن . . .
.
.
.
به سلامتی همه باباهایی که
رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه !
.
.
.

سلامتی مادر
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد
اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
.
گل آفتابگردان را گفتند:
چراشبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند . . .
.
.
.
بسلامتی اون دختری که حاضر زیر بارون خیس بشه ولی‌ سوار ماشین هیچ پسری نشه . . .
.
.
.
بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا “تومن”
چون هم تو هستی توش، هم من . . .
.
.
.
سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن
که شبیه باباهاشون بشن
نه مثل جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون بشن !
.
.
.
.
.
.
و در آخر به سلامتیه دوست نازنینی که گفت:
قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم !
.
.
.
(به سلامتی تو) 



+ نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:16 PM توسط ماندانا |

پرنده گفت: استفاده از تیر و کمان ممنوع است/ این را به جوجه‌هایش گفت/ گفت/ با طلا می‌نویسم/ آگهی می‌کنم در روزنامه‌های عصر/ شب‌نامه‌های صبح/ گزندی به ما نخواهد رسید/ اما کمان‌دار/ بی‌سواد بود/ آسمان خونین شد. 



+ نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 2:59 PM توسط ماندانا |

دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش

 ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش

 دوباره یک روز روشنا سیاهی از خانه میرود

 به شعر خود رنگ میزنم ز آبی آسمان خویش

 کسی که عظم رمیم را دوباره انشا کند به لطف

 چو کوه می بخشدم شکوه به عرصه امتحان خویش

 اگر چه پیرم ولی هنوز مجال تعلیم اگر بود

 جوانی آغاز میکنم کناره نو باوگان خویش

 حدیث حب الوطن ز شوق بدان روشن ساز میکنم

 که جان شود در کلام دل چو برگشایم دهان خویش

 هنوز در سینه آتشی به جاست کز تاب شعله اش

 گمان ندارم به کاهشی ز گرمی دودمان خویش

 دوباره می بخشمت توان اگر چه شعرم به خون نشست

 دوباره میسازمت به جان اگر چه بیش از توان خویش       

 



+ نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:31 PM توسط ماندانا |

کتیبه ی استوانه ای کوروش بزرگ اولین متن تاریخی بشر برای حقوق مظلومان و یا بهتره بگم حقوق انسانها نوشته شده است همین استوانه خود نشان از این دارد که کوروش بزرگ یک شالوده شکن واقعى بوده است. این کتیبه تقریباً همزمان است با کتیبه هاى شاهان بین النهرین که مقتدرانه به تاخت و تاز هاى بى امانشان مى نازند و به پامال کردن حقوق ملل مغلوب هم، همان چیزى که در کتیبه کوروش بدان ارج نهاده مى شود. بد نیست یه نگاهى به برخى سنگ نوشته ها و کتیبه هاى بازمانده از نبوکد نصر، پادشاه بابل بندازیم و سپس آن را با استوانه بشردوستانه کوروش مقایسه کنیم.
نبوکد نصر با افتخار و جبروت مى گوید: 
«فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشکنند، با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم، هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم، خانه را چنان کوفتم که دیگر بانگ زنده اى از آنجا برنخیزد.»
اما فرمان کوروش، فرمان نکوداشت انسانیت است و بال و پر گسترانیدن آن در آسمانى فراخ، نگاهى به مندرجات استوانه کوروش نشان مى دهد که پر بیراه نیست اگر کوروش را نخستین تدوین کننده منشور حقوق بشر انگاریم:
«من به هیچ کس اجازه ندادم که سرزمین سومر و اکد را دچار هراس کند. من نیازمندى هاى بابل و همه پرستشگاه هاى آنان را در نظر گرفتم و در بهبود وضعشان کوشیدم. من یوغ ناپسند مردم بابل را برداشتم، خانه هاى ویران آن ها را آباد کردم. من به بدبختى هاى آن ها پایان بخشیدم. مردوک خداى بزرگ از کردارم خوشنود شد. من همه ساکنان را گرد آوردم و خانه هایشان را به آنان باز پس دادم. من فرمان دادم که همه مردم در پرستش خداى خود آزاد باشند و بى دینان آنها را نیازارند. فرمان دادم که هیچ یک از خانه هاى مردم خراب نشود. فرمان دادم که هیچ کس اهالى شهر را از هستى ساقط نکند.» 
بسیارى از مواد اعلامیه جهانى حقوق بشر، الهام یافته از فرامین کوروش بزرگ است. در واقع گویى روح نگاه بلند کوروش به انسان و آزادى انسانى در کالبد اعلامیه جهانى نیز دمیده شده است . سال ها پس از مرگ کوروش و وقتی که اسلام به منزله دیانتى پاسدار شرافت انسانى به ظهور رسید، باز بانگى برافراشته شد که نویدبخش نکوداشت انسان بود. نواى پیامبر اسلام که هم در مرامنامه حکومت اسلامى در مدینه و هم در خطابه حجه الوداع، حرمت حفظ جان، مال و آبروى انسان ها پررنگ است و البته در جاى جاى کتاب مقدس مسلمانان، قرآن کریم.
واین برای ما ایرانیها که اولین و هم اکنون تنها رعایت کننده حقوق سایر مردم و بشریت هستیم افتخاری بس بزرگ و جاودانی است.

زنده باد ایران و ایرانی 



+ نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:4 PM توسط ماندانا |